آمدم تا رها کنم خود را، در
خلیجِ عمیق چشمانتماهیانت چه شاد می رقصند زیرِ چین های ریزِ دامانتمی کنی خنده از دل و جانت،می زنی کف، برای مرجانتمی شوی غرقِ آرزو هرشب،زیر سقف ستاره بارانتدستهایت همیشه نقاشند،چه هماهنگ رنگ می پاشندلاجوردی، کبود، آبی وسبز،می شود پهن، فرشِ الوانتلنج ها بیقرار پهلویت، تورها میروند هر سویتنان در آورده زورِ بازویت، که بریزی به پای مهمانتپاکی و پر غرور و سنگینی، شور اما همیشه شیرینیتلخی و غم اگرچه می بینی، کم نیاورده است قندانتمثل متنی که نقطه چین داری، آسمانی ولی زمین داریگوشه گوشه جزیره روییده، از دلِ خاک های گلدانتماتِ کیش اند خیل ترسو ها، سیلِ سربازها به پستوهاماه و خورشید هم قسم با ما، سال ها قلعه دارِ ایوانتدشمنانت خیال می چینند پشت هم احتمال می چینندغافل از اینکه کال می چینند از درختانِ دورِ میدانتمرزها را قرار میبخشی، گربه را اقتدار می بخشیموشها میشوند تسلیمِ مشعلِ پرفروغ کنگانتتا همیشه خلیج فارس تویی، آبی پاک و بی قیاس توییگنجِ این سرزمینِ خاص تویی، تو عزیزی برای ایرانتشبنم_حسامی Arash چهارشنبه بیست و نهم فروردین ۱۴۰۳ 17:4 عشق یعنی......
ما را در سایت عشق یعنی... دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 2ham-ghasam بازدید : 11 تاريخ : چهارشنبه 19 ارديبهشت 1403 ساعت: 22:32